تو را نگاه می کنم
خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند!بیدار شوبا قلب و سر رنگین خودبد شگونی شب را بگیرتو را نگاه می کنم و همه چیز عریان می شودزورق ها در آب های کم عمقند...خلاصه کنم:دریا بی عشق سرد است!جهان این گونه آغاز می شود:موج ها گهواره ی آسمان را می جنبانند(تو در میان ملافه ها جا به جا می شویوخواب را فرا می خوانی)بیدار شو تا از پی ات روان شومتنم بی تاب تعقیب توست!می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنماز دروازه ی سپیده تا دریچه ی شبمی خواهم با بیداریِ تو رویا ببینم!" پلالوار"